اولین زمستون امیرمهدی جون
یک ماه از اولین زمستونت گذشت وتوام کم مونده دیگه 8 ماهه شی الهی مامان دورت بگرده خیلی پسر نازی شدی گل من.پسرکوچولوی مامان ماشاء الله دیگه داری برا خودت مردی میشی الهی من فدات بشم کوچولوی مامان.امیرمهدی بالام به خاطرتوکه نفس مامان جونی کارو دانشگاهم رو کنار گذاشتم آخه میخوام لحظه لحظه بزرگتر شدنت رو ببینم همیشه پیشت باشم جیگرمامان.مامانی خیلی خیلی دوست داره عشق ونفس مامان هستی.
امیرمهدی جون خیلی بلاشدی دیگه کامل روبه شکمت برمیگردی و میخوای دیگه چهار دستو پا راه رفتن و یادبگیری و همش خخخخخخخخخخخخخخخخخ میگی الهی قربون اون خخخخ گفتنت بره مامان.
جیگر مامان حالا دیگه ناراحت و اخم رو هم میفهمی وقتی کسی روت اخم میکنه زود گریه میکنی نفس مامان.الهی مامان فدات بشه الان که پا گذاشتی تو 8 ماهگی دیگه کامل میفهمی که وقتی مامان میخواد از اتاق بره بیرون گریه میکنی خیلی بهم وابسته شدی باشیوا دولانیم.شبا وقتی که خوابوندمت میزارم که رو تختت بخوابی یکی دو دقیقه دیگه دستت رو میزنی زمین و دنبال مامان میگردی کوچولوی مامان.بلاچه ی مامانی دیگه چیکار کنم.
حالا دیگه شیطونتر شدیو پاهاتو با دستات میگیری و انگشتهای کوچولوتو میبری به سمت دهنت الهی مامان فدات بشه.